نمرهام را بکُش، خلاقیتم را نه!
در سری خاطراتم از دوره دکتری، نوبت به اعلام نمرات آخر ترم رسید. هیچوقت در هیچ مقطع تحصیلی در کسب معدل موفق نبودم. دلایل مختلفی دارد. نمرات دوره دکتری بهانهای شد که در این یادداشت کمی درباره این موضوع صحبت کنم. موضوعی که برای نسل آینده، دانشجویان فعلی و انتخاب نوع تفکرشان حیاتی خواهد بود.
قوم اساتید
منظور از قوم اساتید، گروهبندی اساتید دانشگاهی است. ابتدا خواستم با اساتید دانشگاه شروع کنم تا دستهبندی آنها را بشناسیم. من با استفاده از ماتریسهای دو در دو سعی کردهام نوعی استریوتایپ از اساتید و دانشجوها داشته باشم. برای اساتید، دو بُعد را در نظر دارم. بعد اول، منش اساتید است. کلمهای بهتر از «منش» برای این بعد پیدا نکردم. منظور از منش، نوعی جهانبینی اساتید است و بزرگی روح و تفکر آنها است. برخی انسانها بزرگ منش هستند و برخی کوچک منش. بعد بعدی جنس روحیه استادی است. برخی از اساتید «پرورشی» هستند و برخی «غیرپرورشی». اساتید پرورشی معمولا به ابعاد غیرتحصیلی و آموزشی دانشجوها هم توجه دارند. این اساتید به غیر از امتحان پایانترم، مجموعه متغیرهای دیگری را مورد بررسی قرار میدهند و سپس دانشجو را ارزیابی میکنند. اساتید غیرپرورشی آن دسته اساتید هستند که صرفاً با یک امتحان، کل ابعاد آموزشی و پرورشی دانشجویان را مورد ارزیابی قرار میدهند. به صورت ساده، این دسته از اساتید ۲۰ نمره کامل به امتحان میدهند. ماتریس زیر این دستهبندی را نشان میدهد.
اساتید بزرگمنش با روحیه پرورشی به راستی خوبان دو عالَماند. هر نمره از این استادان، به مانند قند است. آرتیستها آن دسته اساتید کوچک منش هستند که ادای پرورشی در میآورند. این اساتید معمولاً اساتیدی هستند که به تازگی وارد دانشگاه شدهاند و حس ژانگولری دارند. این نوع اساتید معمولا به علت کمتجربه بودن، در ادا در آوردن هم خوب عمل نمیکنند. کلاسیکها هم اساتید بزرگمنشی هستند شیوه ارزیابی قدیمی را پیش گرفتهاند و نیاز به بهروزرسانی روش خود دارند. اساتید کوچکمنش و غیرپرورشی هم استادنماهایی بیش نیستند و توضیح بیشتری نمیشود درباره آنها داد.
قوم دانشجو
دانشجوها را هم در دو بعد میشود دستهبندی کرد. بعد «چهارچوبپذیری» و بعد «سیاستمداری». چهارچوبپذیر بودن یعنی در قالب کلاس، نه کمتر و نه بیشتر حرکت کردن. سیاستمدار بودن هم یعنی بدانیم استاد چه میخواهد (به صورت آگاهانه) و طبق میل آن عمل کنیم. با این تفاسیر چهار دسته دانشجو داریم:
زرنگها دانشجویانی هستند که با سیاستمداری کامل چهارچوبها را هم میپذیرند. دنبال دردسر نیستند و هدفمند برای معدل درس میخوانند. سوگولیها آن دسته از دانشجویان چهارچوبپذیر هستند که به سادگی هم همه چیز را میپذیرند. اینها سوگولیهای اساتید هستند و معمولا اثر رفتاری هم بر اساتید دارند و به نوعی محبوب دل اساتید هستند. سوگولیها، کلمه به کلمه جزوه میخوانند و نه کمتر و نه بیشتر را در امتحان مینویسند. منتقدان دردسرسازترین دسته برای اساتید هستند. چهارچوب نمیپذیرند و به صورت آوانگاردی آن را بیان میکنند. این دسته معمولا ابزارهایی برای بیان انتقاد زرنگها هستند. اما مهمترین دسته استیو جابزها هستند. چهارچوب نمیپذیرند و با سیاست کامل، مسیر خود را از دانشگاه و اساتید مستقل میکنند. این دسته همان کارآفرینان آینده خواهند بود.
نمرهام را بکش، خلاقیتم را نه!
مدرسه کسبوکار هاروارد، سه عنصر برای خلاقیت فردی تعریف کرده است که به صورت زیر است:
تخصص (Expertise) در یک کلمه دانش فنی، رویهای و فکری است. دانشجویی که فرمولها را بلد است، برنامهنویسی میداند و حقوق اساسی را حفظ است! مهارتهای تفکر خلاقانه (Creative-thinking Skills) تعیین میکند که چگونه دانشجویان به صورت منعطف و با خیالپردازی میتوانند به مسائل فکر کنند. تفکری خارج از چهارچوب و حتی تخیلی درباره مسائل و مشکلات. انگیزه عنصر آخر است. انگیزهها به صورت یکسان خلق نمیشوند. انگیزه درونی افراد احتمالا منجر به ارائه راهحلهای خلاقانهتری توسط آنها میشود. این انگیزهها در ذات افراد ایجاد میشود و با پول خریدنی نیست.
با این ابعاد خلاقیت، نگاهی به حال و اوضاع اساتید و دانشجوها بیاندازیم. اساتیدی که روحیه پرورشی دارند، هم به بعد انگیزشی و هم به بعد مهارت خلاقانه افراد توجه میکنند. اینکه چند نوع مختلف آزمون داشته باشیم (پروژه، آزمون کتبی، شفاهی و غیره)، منجر میشود دانشجوها هم انگیزه پیدا کنند و دانشجویانی موفق خواهند بود که مهارت تفکر خلاقیت را در خود تقویت کنند. از سمتی، دانشجویانی که چهارچوبپذیر هستند، انگیزهای برای کار بزرگ ندارند، لزومی برای ایجاد تفکر خلاقانه نمیبیند و دانشی محدود را نیاز دارند تا نمره دلخواه خود را بگیرند.
اساتیدی که صرفا به امتحانات پایانترم بسنده میکنند، هر سه بُعد خلاقیت را میکشند! این اساتید قاتلان آموزش و پرورش کشور هستند. سوگولیها در این فضا ایجاد میشوند. سوگولیها نمره میگیرند، غیرخلاق میشوند، در بازار کار شکست میخورند و افسرده میشوند. استیو جابزها چهارچوب نمیپذیرند. مهارت تفکر خلاقانه دارند و انگیزه درونی آنها منجر میشود با سیاست و تخصص خود به جلو بروند و تبدیل به رهبران آینده شوند.
اساتید از نظر دانشی محدود هستند. هر انسانی از نظر دانش محدود است. در نتیجه، در همان محدوده دانشجوها را میسنجند. سنجش هر چیزی در محدوده، منجر به کشتن خلاقیت میشود و در نتیجه انگیزه ذاتی دانشجوها هم کاهش پیدا میکند. بنابراین، هرگونه سنجش با امتحان قاتل خلاقیت است.
تجربه من از درس خواند در ایران نشان میدهد در اکثر موارد، امتحان پایانترم وزنه سنگینی برای اساتید دارد. استاد هرچقدر هم پرورشی، نمره پایان ترم را دوست دارد. این ذات اساتید در ایران و سیستم آموزشی ما شده است. نمره پایانترم یعنی بسنده کردن به یک دانش محدود (کشتن بعد اول)، لزوم چهارچوبپذیری برای پاسخگویی بهتر به سوالات (کشتن بعد دوم) و در نهایت کاهش انگیزه برای انجام کاری بزرگتر (کشتن بعد سوم). متأسفانه هیچ چیز در ایران به اندازه امتحان پایان ترم (حتی اگر ۵ نمره از ۲۰ نمره را داشته باشد) بر روی اساتید تأثیرگذار نیست و این به معنی این است که همه در خطر کشته شدن خلاقیت هستیم.
پیشنهاد من به دانشجویانی که در ابتدای راه هستند این است که اجازه بدهید نمره شما را بکشند و خلاقیت شما را نگیرند. شاگرد اول نباشید. شاگرد اول بودن احتمالا منجر به عدم خلاقیت شما میشود. شاگرد اولها معمولا چارچوب میپذیرند و دانشجویی که چهارچوب میپذیرد یعنی نقدی به هیچ گزارهای ندارد. دانشجویی که نقد نداشته باشد، تفکرش مرده است. نمره را ارزش قرار ندهید؛ بازار کار منتظر نمره نیست. خلاقیت خود را زنده کنید.
آخرین دیدگاهها